کد مطلب:28035 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:112

یاری خواهی امام از مهاجران و انصار












975. الإمامة و السیاسة: علی - كه خدا او را گرامی بدارد! - شبانه فاطمه، دختر پیامبر خدا را سوار بر مركب می كرد و به مجالس انصار می برد و فاطمه از آنان یاری می خواست و آنان می گفتند: ای دختر پیامبر خدا! بیعت ما با این مرد (ابو بكر ) به انجام رسیده است. اگر همسر و پسر عمویت پیش از ابو بكر به نزد ما می آمد، از او عُدول نمی كردیم.

علی - كه خدا او را گرامی بدارد! - می گفت: آیا [ جنازه ]پیامبر خدا را در خانه اش وا می گذاشتم و او را به خاك نمی سپردم و بیرون می آمدم و با مردم، بر سر جانشینی اش به كشمكش می پرداختم؟!

فاطمه می گفت: ابو الحسن، جز آنچه را كه شایسته اش بود، نكرد. آنان كاری كردند كه خدا حسابرس آنها و بازخواست كننده از آنها خواهد بود.[1].

976. كتاب سُلَیم بن قیس: سلمان گفت: چون شب شد، علی علیه السلام فاطمه علیها السلام را بر درازگوشی سوار كرد و دست دو پسرش، حسن و حسین، را گرفت و هیچ یك از اهل بدر، چه مهاجر و چه انصار را وا ننهاد، جز آن كه به منزلش رفت و حقّش را به آنان یادآوری كرد و آنان را به یاری خود فرا خواند؛ امّا جز چهل و چهار نفر، هیچ كدام پاسخ مثبت ندادند.

پس به آنان فرمان داد كه صبح زود، سر تراشیده و با سلاح هایشان بیایند تا پیمان خون ببندند. چون صبح شد، جز چهار تن [ به وعده خود] وفا نكردند. به سلمان گفتم: آن چهار تن كه بودند؟ گفت: من، ابوذر، مقداد و زبیر بن عوّام.

سپس علی علیه السلام شب بعد به نزد آنان آمد و سوگندشان داد. گفتند: صبح با تو می آییم؛ امّا هیچ یك از آنان، جز ما [ چهار تن ]نیامدند.

و شب سوم هم به نزد آنان آمد و باز، جز ما كسی نیامد. چون خیانت و بی وفایی آنان را دید، خانه نشین شد و به گردآوری و كنار هم نهادن قرآن رو آورد و از خانه اش بیرون نیامد تا آن كه قرآن را گرد آورْد.[2].

977. شرح نهج البلاغة - از نامه مشهور معاویه به علی علیه السلام -:گویی همین دیروز بود كه تو را دیدم؛ وقتی كه با ابو بكر صدّیق، بیعت شده بود و تو، خانه نشینِ خود (فاطمه ) را شب هنگام بر درازگوشی سوار كردی و در حالی كه دستانت در دستان دو پسرت، حسن و حسین بود، هیچ یك از اهل بدر و سابقه داران را وا ننهادی، جز آن كه به سوی خود فرا خواندی و با همسرت به سوی آنان رفتی و دو پسرت را شفیع كردی و از آنان بر ضدّ صحابی پیامبر خدا یاری خواستی.

پس هیچ یك از آنان، جز چهار یا پنج تن، به تو پاسخ مثبت ندادند و به جانم سوگند، اگر حق با تو بود، پاسخت می دادند.

تو ادّعای باطلی كردی و سخن نامقبولی گفتی و چیزی دست نیافتنی خواستی و هر چه را فراموش كنم، سخنت را به ابو سفیان فراموش نمی كنم كه چون تو را تحریك و تهییج كرد، گفتی: «اگر در میان آنان، چهل انسان بااراده می یافتم، در برابر قوم[ غاصب]، ایستادگی می كردم».

مسلمانان، تنها امروز از تو سختی ندیده اند، و سركشی ات بر خلفا [ كاری] تازه و جدید نیست.[3].

978. تاریخ الیعقوبی:گروهی به گرد علی بن ابی طالب علیه السلام جمع شدند و به او پیشنهاد دادند تا از آنان برای خود، بیعت بگیرد. پس به آنان گفت: «برای این كار، صبح، سر تراشیده نزد من آیید».

صبح هنگام، هیچ كس جز سه نفر بر او در نیامدند.[4].

979. الكافی - به نقل از ابو هیثم بن تَیَّهان -:امیر مؤمنان علیه السلام در مدینه برای مردم، سخنرانی كرد و گفت: «هان! سوگند به كسی كه دانه را شكافت و جان را آفرید، اگر علم را از معدنش بر می گرفتید و آب را از سرچشمه اش می نوشیدید و خیر را از جایگاهش فراهم می كردید و راه را از دانای آن می جستید ومسیر حق را می پیمودید، راه ها برایتان معلوم می شد و نشانه ها برایتان آشكار می گشت و اسلام برای شما نورافشان می گردید و روزیِ فراوان و بی زحمت می خوردید و كسی در میان شما نیازمند نمی شد و نه به مسلمان، ستم می شد و نه به كافرِ هم پیمان شما....

منتظر باشید! به زودی همه آنچه را كِشتید، درو می كنید و فرجام سنگین آنچه را كردید و آنچه را به سوی خود كشیدید، می یابید.

سوگند به آن كه دانه را شكافت و جان را آفرید، بی گمان می دانید كه من سرپرست شما و همان كسی هستم كه به [ پیروی ]او فرمان یافته اید و من عالِم شما و همان كسی هستم كه نجات شما با علم اوست و [ من ]وصیّ پیامبر شما و برگزیده پروردگارتان هستم و [ نیز] زبان [ قرآنِ ]نورافشان شما و دانا به آنچه شما را اصلاح می كند.

منتظر باشید كه به زودی، آنچه بدان تهدید شده اید و نیز آنچه بر سر امّت های پیشین در آمد، بر شما فرود می آید. خداوند عزوجل از شما درباره رهبرانتان می پرسد؛ با آنان محشور می شوید و فردا به نزد خداوند عزوجل می روید.

هان! به خدا سوگند، اگر من به عدد پیروان طالوت، یا به عدد اهل بدر، یاور داشتم و آنان دشمنان شما بودند، شما را با شمشیر می زدم تا به حق باز گردید و به راستی در آیید كه این، شكاف [ ایجاد شده در دین] را بهتر می بندد و همراهی را بیشتر می كند.

خدایا! میان من و آنان، به حقْ داوری كن كه تو بهترین داورانی!».

سپس از مسجد، بیرون رفت و بر آغُلی گذشت كه در آن، حدود سی گوسفند بود. پس گفت: «به خدا سوگند، اگر من به عدد این گوسفندان، مردانی داشتم كه برای خداوند عزوجل و پیامبرش دل می سوزاندند، این پسرِ مگس خوار[5] را از تختش پایین می كشیدم».

پس، شب هنگام، سیصد و شصت مرد با او پیمان خون بستند و امیر مؤمنان علیه السلام به آنان گفت: «صبح در اَحجار الزَّیت[6] سر تراشیده به نزد ما بیایید» و امیر مؤمنان، خود، سرش را تراشید.

هیچ یك از آن گروه، سر نتراشیدند و نیامدند، جز ابوذر و مقداد و حُذَیفة بن یمان و عمّار بن یاسر و پس از آنها سلمان.

امام علیه السلام دستش را به سوی آسمانْ بالا برد و گفت:«خدایا! مردم، مرا ناتوان كردند، همان گونه كه بنی اسرائیل، هارون را ناتوان كردند.[7] خدایا! تو آنچه را ما پنهان و آشكار می كنیم، می دانی و چیزی در زمین و آسمان، از تو پنهان نمی مانَد. مرا مسلمان بمیران و به صالحانْ مُلحق كن!».[8].









    1. الإمامة و السیاسة:29/1، شرح نهج البلاغة:13/6.
    2. كتاب سلیم بن قیس:4/580/2، الاحتجاج:38/206/1.
    3. شرح نهج البلاغة:47/2. نیز برای اطّلاع از جواب امام علیه السلام ر. ك:ج 6، ص 15 (نبرد تبلیغاتی).
    4. تاریخ الیعقوبی:126/2.
    5. در متن عربی «ابن ذبّان» آمده است كه می تواند اشاره به أبو قحافه باشد؛ زیرا او در استخدام ابن جدعان بود تا مگس های سفره او را براند (ر. ك:شرح ابن ابی الحدید:274/13)، همچنان كه می تواند نوعی اشاره به پستی نسب و ریزه خوار بودن این خانواده باشد. (م)
    6. احجار الزیت، جایی در مدینه است. (معجم البلدان: 109/1)
    7. اشاره به آیه 150 سوره اعراف است.
    8. الكافی:5/32/8.